اشاره: تفکّر نقادانه دانشی است با هدف افزایش توانایی ما در اندیشیدن، استدلال کردن و نقد کردن. امّا تفکّر نقّادانه چه فرقی با دانشهای دیگر دارد؟ تمرکز بیش‌تر دانشها  بر اصلاح یا ارتقای اندیشه‌های ماست، امّا تفکّر نقّادانه این‌گونه نیست. چنین به نظر می‌رسد که تفکّر نقّادانه بیش از آن‌که به اندیشه‌ها بپردازد به «اندیشیدن» می‌پردازد و سعی می‌کند کیفیّت اندیشیدن ما را ارتقا ببخشد. جهت آشنایی بیش‌تر خوانندگان عزیز با تفکّر انتقادی، گفت‌وگویی با محمّد مهدی خسروانی(١٣٥٦ تهران) نویسنده و مترجم مجموعه‌ی راهنمای اندیشه‌ورزان داشته‌ایم.خسروانی دانش‌آموخته‌ی کارشناسی فلسفه از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد منطق از دانشگاه تربیت مدرس است و مترجم آثار فلسفی، با تمرکز بیشتر بر موضوع «تفکر نقادانه». از مهدی خسروانی تا کنون چهار کتاب در زمینه‌ی تفکر نقادانه در نشر نو منتشر شده است. دو اثر دیگر او نیز به‌زودی در همین زمینه منتشر خواهد شد.  

به‌عنوان نخستین سؤال، چنانچه در مباحث تحلیلی معمول است، خوب است ابتدا مفهوم سنجشگرانه‌اندیشی (یا تفکر نقادانه) را که در زبان انگلیسی از آن با عنوان Critical Thinking یاد می‌شود توضیح دهید.

-چاره‌ای ندارم جز اینکه با آن جمله‌ی کلیشه‌ای که درباره‌ی بسیاری از مفاهیم فلسفی گفته می‌شود آغاز کنم: اینکه «تعریف‌های گوناگونی از سنجشگرانه‌اندیشی عرضه شده است». این واقعیتی است که تقریباً درباره‌ی همه‌ی مفاهیمی که به نحوی با فلسفه ارتباط دارند وجود دارد. اما به طور کلی می‌شود گفت دو نوع برداشت از سنجشگرانه‌اندیشی وجود دارد. برداشت اول برداشتی است که سنجشگرانه‌اندیشی را «اندیشیدن در مقام نقد» می‌داند. طبق این برداشت، سنجشگرانه‌اندیشی به ما کمک می‌کند تا صدق مدعاها را بررسی کنیم و از آنجا که اصلی‌ترین گام در بررسی صدق یک مدعا بررسی استدلال‌هایی است که آن مدعا را پشتیبانی می‌کنند، محوری‌ترین کار سنجشگرانه‌اندیشی ارزیابی استدلال است. اما برداشت دیگری نیز از سنجشگرانه‌اندیشی وجود دارد که طبق آن، هدف سنجشگرانه‌اندیشی ارتقای کیفیت اندیشیدن افراد در همه‌ی زمینه‌هاست؛ خصوصاً سنجشگری (یا نقد) و حل مسئله. شناخته‌شده‌ترین نماینده‌ی این برداشت ریچارد پل است. به نظر من، برداشت اول شسته و رفته‌تر است. اما برداشت دوم همچنان نیاز به تنقیح نظری و کاربردی‌سازی دارد. گرچه باید به این نکته اشاره کنم که سنجشگرانه‌اندیشی، حتی طبق برداشت اول، به ارتقای کیفیت اندیشیدن منجر می‌شود.

در زبان فارسی، برای اشاره به این مفهوم از اصطلاح‌های دیگری همچون «تفکر نقادانه»، «تفکر انتقادی»، «تفکر نقدی»، و «تفکر نقّاد» نیز استفاده می‌شود. وجه انتخاب واژه‌ی «سنجشگرانه‌اندیشی» توسّط شما در ترجمه‌هایی که انجام داده‌اید چیست؟ 

-این نکته را در نوشته‌های دیگرم به‌تفصیل توضیح داده‌ام. دو دلیل مهم انتخاب اصطلاح «سنجشگرانه‌اندیشی»، به طور خلاصه، این است که اولاً می‌تواند هر دو برداشتی که در پاسخ سؤال اول گفتم را در بر بگیرد. دوم اینکه برخی سویه‌های گمراه‌کننده را ندارد؛ سویه‌هایی مثل تداعی نظریه‌ی انتقادی مکتب فرانکفورت یا تداعی روحیه‌ی خرده‌گیری و عیب‌جویی. تجربه‌ی شخصی من و دیگر دوستانم در آموزش سنجشگرانه‌اندیشی به ما می‌گوید که این دو سویه‌ی گمراه‌کننده (خصوصاً دومی) مانع فهم درست افراد از سنجشگرانه‌اندیشی (خصوصاً در مراحل اولیه‌ی یادگیری) است.

می‌دانیم که شما برخی از کتاب‌های ریچارد پل و همکارش لیندا الدر را ترجمه یا بازنویسی کرده‌اید. آیا می‌توانید توضیحی اجمالی درباره‌ی مهم‌ترین بخش‌های نظریه‌ی ریچارد پل ارائه کنید؟ 

-نظریه‌ی ریچارد پل بر سه بخش استوار است. عنصرهای فکری (elements of thought)، سنجه‌های فکری (intellectual standards)، و فضیلت‌های فکری. ریچارد پل معتقد است که هر «اندیشیدن»ی (به طور خاص، اندیشیدن استدلالی)، به عنوان یک فعل، دارای هشت عنصر یا مؤلفه است: غایت‌ها، پرسش‌‌ها، نظرگاه‌ها، اطلاعات‌، استنتاج‌ها، مفهوم‌ها، برآیندها، و انگاشته‌ها. برای تحلیل هر اندیشیدن استدلالی باید آن را، بر اساس این مؤلفه‌ها، تحلیل کنیم. ستون دوم نظریه‌ی ریچارد پل مفهوم «سنجه‌های فکری» (یا استانداردهای فکری) است. اندیشیدن هم مثل خیلی چیزهای دیگر استانداردهایی دارد. مهم‌ترین سنجه‌های فکری از نظر ریچارد پل اینها هستند: وضوح، درستی، دقت، مناسبت (ربط‌داری)، اهمیت، عمق‌، همه‌جانبه‌نگری، و منطق. به طور خلاصه، سنجشگرانه‌اندیشی از نظر پل یعنی اعمال سنجه‌های فکری بر عنصرهای فکری. به عبارت دیگر، یعنی تحلیل اندیشه (یا اندیشیدن) با استفاده از عنصرهای فکری و ارزیابی آن با استفاده از سنجه‌های فکری. این کار را هم در مورد اندیشه‌ها و اندیشیدن‌های دیگران می‌توان انجام داد و هم در مورد اندیشه‌ها و اندیشیدن‌های خودمان. از دید ریچارد پل، ممارست در این کار به تحقق فضیلت‌های فکری در شخصِ اندیشنده می‌انجامد و برخورداری از این فضیلت‌ها، کیفیت تفکرِ شخصِ اندیشنده را ارتقا می‌دهد. البته، بعضی جاها، گویی مرزی میان فضیلت‌های فکری و فضیلت‌های اخلاقی در نظر نمی‌گیرد، در صورتی که، به نظر من، این دو کاملاً از هم متمایزند و توجه به این تمایز مهم است.

به چه معنا متمایزند؟ و چرا توجه به این تمایز مهم است؟ 

-دست‌کم به این معنا که برخورداری از فضیلت‌های فکری لزوماً با برخورداری از فضیلت‌های اخلاقی همراه نیست. برای مثال، ممکن است کسی تواضع فکری داشته باشد، اما تواضع اخلاقی نداشته باشد. توجه به این تمایز از این جهت مهم است که از گره‌خوردن سرنوشت سنجشگرانه‌اندیشی به مقوله‌ی پیچیده‌ی اخلاق (که خود عرصه‌ی اختلاف‌نظرهای گسترده، و گرفتار خلط با مقوله‌های دیگری مثل دین، قانون، آداب و رسوم اجتماعی و .. است) جلوگیری می‌کند. سنجشگرانه‌اندیشی، حتی اگر آن را صرفاً ترکیبی از دانش و مهارت بدانیم، به اندازه‌ی کافی فایده‌های مشخص دارد و نیازی به پیوندزدن آن با مقوله‌ی اخلاق نیست.

تفکّر نقّادانه چه اهمّیّت و فایده‌ای در زندگی روزمره‌ی افراد دارد؟ 

-اهمیت و فایده‌ی سنجشگرانه‌اندیشی در زندگی روزمره فردی، خیلی ساده، به تفاوت داوری‌ درست و نادرست یا تصمیم درست و نادرست برمی‌گردد. سنجشگرانه‌اندیشی به ما کمک می‌کند داوری‌های درست‌تری داشته باشیم و تصمیم‌های درست‌تری بگیریم و تصمیم‌های درست هم مسلماً بر زندگی ما تأثیر مثبت می‌گذارند. بالاخره فرق است بین کسی که درباره‌ی رشته‌ی دانشگاهی‌اش درست تصمیم می‌گیرد و کسی که درست تصمیم نمی‌گیرد؛ فرق است بین کسی که درباره‌ی ازدواج یا بچه‌دارشدن یا طلاق‌گرفتن درست تصمیم می‌گیرد و کسی که درباره‌ی این امور درست تصمیم نمی‌گیرد. 

اهمّیّت دینی و اخلاقی و سیاسی تفکّر نقّادانه و پیامدهای آن را بر هر دو بیان کنید. 

-من سؤال شما را این‌گونه می‌فهمم که «رواج سنجشگرانه‌اندیشی چه تأثیری بر سرنوشت سیاسی جامعه دارد؟». در این صورت، پاسخم مشابه پاسخی است که به سؤال قبلی‌تان دادم. وقتی که سنجشگرانه‌اندیشی در میان اعضای یک جامعه رواج داشته باشد، قاعدتاً داوری‌ها و تصمیم‌گیری‌های سیاسی‌ صحیح‌تری خواهند داشت یا، به تعبیر محتاطانه‌تر، خطاهای آنها در داوری و تصمیم‌گیری سیاسی کاهش خواهد یافت. و ما خوب می‌دانیم که گاه خطا در یک (و فقط یک) تصمیم‌گیری سیاسی چه هزینه‌های سنگینی برای یک جامعه ممکن است داشته باشد و، در نتیجه، مصون ماندن از یک (و فقط یک) خطای در تصمیم‌گیری چه‌قدر می‌تواند اهمیت داشته باشد. این تصمیم‌گیری سیاسی می‌تواند تصمیم‌گیری درباره‌ی شرکت کردن یا نکردن در انتخابات باشد، یا تصمیم‌گیری درباره‌ی اینکه به چه کسی رأی بدهیم. مسلماً سرنوشت سیاسی مردمی که نمایندگان مجلس یا رئیس‌جمهورشان را بر اساس ملاک‌های نادرست یا ساده‌انگارانه انتخاب می‌کنند فرق دارد با جامعه‌ای که ملاک‌های مردمش برای کنش سیاسی، دست‌کم به طور نسبی، معقول‌تر است.

در مورد اهمیت دینی و اخلاقی سنجشگرانه‌اندیشی نیز اگر منظورتان این باشد که چه تأثیری بر باورهای دینی یا اخلاقی شخص (یا نحوه‌ی تدین و اخلاق او) می‌گذارد، باید بگویم، از آنجا که پاسخ به این پرسش به معنای اتخاذ موضع در فلسفه‌ی دین و فلسفه‌ی اخلاق است و من هیچ تخصصی در این دو زمینه ندارم، قاعدتاً نمی‌توانم پاسخ مشخصی به پرسشتان بدهم. اما گمان می‌کنم یک چیز را با اطمینان بتوانم بگویم: اینکه بعید است دیدگاه دینی یا اخلاقی شخص پس از وارسی سنجشگرانه دقیقاً همان چیزی باشد که قبل از وارسی سنجشگرانه بوده است. حتی ممکن است باورها یا منش دینی یا اخلاقی شخص پس از وارسی سنجشگرانه تا حدی تغییر کند که از دید عموم مردم اساساً دینی یا اخلاقی محسوب نشود.

به عنوان محقّق، مترجم و مدرّس کارگاه‌های سنجشگرانه‌اندیشی در کشورمان برای تعمیم این مهارت، چه توصیه‌هایی دارید؟ سنجشگرانه‌اندیشی را از کجا باید آغازید؟ 

- بهترین و کارآمدترین راه برای آموزش عمومی سنجشگرانه‌اندیشی گنجاندن آن در برنامه‌ی درسی مدارس و دانشگاه‌هاست. آموزش سنجشگرانه‌اندیشی می‌تواند به صورت مستقیم یا غیرمستقیم باشد؛ یعنی آن را می‌توان به عنوان درسی جداگانه آموزش داد یا در نحوه‌ی آموزش همه‌ی درس‌ها گنجاند. اما از آنجا که در حال حاضر در نظام آموزشی ما، دست‌کم به صورت مستقیم، آموزش داده نمی‌شود (جز در موارد استثنایی)، بهترین راه برای یادگیری آن مطالعه‌ی کتاب‌هایی است که در این زمینه وجود دارند. البته خواندن کتاب صرفاً گام نخست محسوب می‌شود. بعد از خواندن کتاب باید آموخته‌هایمان را به کار بگیریم تا به‌تدریج و طی روندی چند ساله در به‌کارگیری آنها مهارت پیدا کنیم.

برای پرورش و تقویتِ سنجشگرانه‌اندیشی در سنین پایین و دوران کودکی و نوجوانی چه باید کرد؟ تجارب زیسته‌ی شما و نیز کشورهای توسعه‌یافته در این زمینه چگونه است؟

-راستش را بخواهید من در زمینه‌ی آموزش سنجشگرانه‌اندیشی در سنین کودکی و اوایل نوجوانی تخصص یا تجربه‌ای ندارم و به همین دلیل نمی‌توانم پاسخ دقیقی به پرسشتان بدهم. فقط می‌توانم بگویم که پاسخ دقیق و حساب‌شده به این سؤال مستلزم چه چیزی است: اینکه اولاً نظریه‌ای پرداخته درباره‌ی چیستی سنجشگرانه‌اندیشی داشته باشیم، ثانیاً جایگاه هر یک از توانایی‌های سنجشگرانه‌اندیشی را در میان توانایی‌های شناختی مشخص کنیم، و ثالثاً نظریه‌ای درباره‌ی رشد شناختی کودکان و نوجوانان اتخاذ کنیم سپس بر اساس این سه مرحله برنامه‌ای برای آموزش سنجشگرانه‌اندیشی به کودکان و نوجوانان تنظیم کنیم. تا آنجا که می‌دانم در کشور ما هنوز چنین بررسی جامعی انجام نشده است. شخصاً هم فقط در زمینه‌ی موضوع اول (یعنی چیستی سنجشگرانه‌اندیشی) تاحدودی کار کرده‌ام. اما دوستانی هستند که در این زمینه تجربه‌ی بیشتری دارند و شاید بتوانند دست‌کم پاسخی بر اساس تجربه‌ی خودشان به این پرسش بدهند.

سطوح و کاربردِ مهم‌ترین منابع سنجشگرانه‌اندیشی را بیان کنید.

-خوشبختانه در سال‌های اخیر کتاب‌های زیادی در این زمینه به فارسی ترجمه شده‌اند. در میان کتاب‌هایی که مطالعه کرده‌ام، کتاب راهنمای تفکر نقادانه از انتشارات مینوی خرد و کتاب تیزفکری و نیز کتاب چگونه درباره‌ی چیزهای عجیب بیندیشیم کتاب‌های خوبی هستند که خصوصاً برای سطح متوسط بسیار مناسب‌اند. در میان کتاب‌هایی که خودم ترجمه کرده‌ام، مغالطه‌های پرکاربرد و اندیشیدن؛ گام نخست در تفکر نقادانه برای شروع مطالعه‌ی سنجشگرانه‌اندیشی مناسب‌اند و کتاب واضح اندیشیدن برای سطح نسبتاً پیشرفته. با توجه به اینکه، تمرین و تکرار در تسلط بر سنجشگرانه‌اندیشی نقش مهمی دارد، خواندن کتاب‌های متعدد و گوناگون در این زمینه و حل کردن تمرین‌های آنها، با وجود شباهت مطالبشان، نه تنها بی‌فایده نیست، بلکه لازم است.


 

اندیشه انتقادی مغالطه‌های پرکاربرد: ۴۴ ترفند کثیف برای برنده شدن در بحث‌ها

اندیشه انتقادی ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه